شخصيات: بروزن " شطحيات" 39
...... روان تاريخی ايرانی؛ روان نيک پندار، نيک گفتارو نيک کردار؛ روان " کيومرث. برهما. آدم- عليه السلام-" که از ايرانويچ آريائی تا اکنون، پاسدار و نگهدار و به پيش برنده ی گوهر" اهورائی" بوده است و در آينده هم خواهد بود؛ گوهر اهورائی يی که نور آسمان ها و زمين است؛ "سيمرغ" است و " شرق" و "غرب" جهان، بال های او است. روان اهورائی يی که از همان آغاز به "خود" آمدنش، "خودی" و "بيگانه" را، با همان معيار و محک اهورائی"نيک" سنجيده است و نيک پنداران و نيک گفتاران و نيک کرداران را- حتا اگر بيگانه بوده اند- با آغوش بازپذيرفته است و به روی بد پنداران و بدگفتاران و بدکرداران - حتا اگرخودی هم بوده اند- آغوش بسته است و آنها را از " خويشتن خويش" رانده است.
همان روان اهورائی يی که پيش از اسکندر، رابطه ی نيکوئی با نيک پنداران و نيک گفتاران و نيک کرداران مقدونی بيگانه داشت، اما آغوش بر روی اسکندر بدپندار و بدگفتار و بدکردارشان بست و در برابر او ايستاد.
حمله ی اعراب به ايران، مصادف با دورانی شده بود که "شاهان ساسانی" در جنگ با يکديگر، فره ی ايزدی را، به زير پا گذاشته بودند و "مغان زرتشتی"، از معيار و محک اهورائی" نيک" انسان ايرانی، سيه روی بيرون می آمده بودند و درهمه ی امپراتوری ايران، سخن از انسانی بود که ازميان اعراب بت پرست وحشی جزيرت العرب برخاسته است و بنام خدای يکتا " اهورا مزدا؟!"، پيروان خودش را به " نيک پنداری، نيک گفتاری و نيک کرداری"، فرمان می دهد و از شيطان بدپندار، بدگفتار و بدکردار" اهريمن؟!"، بر حذرمی دارد.
هنگامی که اعراب، وارد ايران شدند، روان تاريخی اهورائی ايرانی، با آغوش باز از آنها استقبال کرد و به آنها خوش آمد گفت و اگر در جائی مقاومتی بود و جنگی، نه از روان تاريخی اهورائی، بلکه از وسوسه های اهريمنی "مغ ها " و " حکمرانانی" بود که ساليان دراز، فره ی ايزدی را وسيله ی رسيدن به هوا و هوس های خود قرار داده بودند...........
بقيه، در هفته ی آينده........
لينک جديد: