" انسان کامل" يا " انسان زرنگ"
خانم ها! آقايان!
فرض بفرمائيد همين سالنی که ما "انسان های متمدن"، در آن اجتماع کرده ايم، يکدفعه، آتش بگيرد. عکس العمل طبيعی ما، از زن و مرد و پير و جوان، اين خواهد بود که به سوی در خروجی هجوم بياوريم. چندتای اول، به راحتی خودشان را به بيرون می رسانند و بعد به دليل هجوم ديگران، راه خروج بسته می شود و مرحله ی خشن تر تنازع برای بقاء آغاز می شود و عده ای زير و دست و پاها، هلاک می شوند و عده ای هم احتمالا نجات پيدا می کنند. آيا درست است که بعدا، آدم هائی را که نجات پيداکرده اند، به دادگاه بکشانند و بگويند که چرا شماها، به قيمت له کردن ديگران، در زير دست و پاهايتان، جان سالم بدر برده ايد؟!
خانم ها! آقايان!
فرض بفرمائيد که ناگهان، درهمين سالن باز شود و عده ای با تفنگ هايشان بيايند تو وبگويند که به دستور " ايکس" و به قيد قرعه، نصف افراد حاضر در اين سالن بايد به دست نصف ديگر اعدام شوند. بعد ما را به دو گروه " الف" و " ب" تقسيم کنند و قرعه بکشند وگروهی را که قرعه بنامشان اصابت کرده است، بچينند کنار ديوار و از گروه ديگر بخواهند که گروه اول را اعدام کنند وحکم سرپيچی از دستورهم مرگ باشد. خوب! آيا درست است که کسانی را که قرعه ی کشتن به نامشان اصابت کرده است و با کشتن ديگران، زندگی خودشان را نجات داده اند، به دادگاه بکشانند و بگويند که چرا ازچنان فرمانی اطاعت کرده ايد؟!
خانم ها! آقايان!
فرض بفرمائيد که در يک مملکتی انقلاب بشود و جنگ کنترل شده ی تنازع برای بقائی که به طور طبيعی بين بالائی ها و پائينی ها، در جريان بوده است، از کنترل خارج شود و پائينی ها با کمک وسطی ها، خودشان را به آن بالا ها برسانند و پس از پائين راندن بالائی ها، قدرت را به دست بگيرند. آيا بعد از پيروزی انقلاب، درست است که انقلابيون را به دادگاه بکشانند و بپرسند که چرا انقلابی که برای شما، پيروزی به همراه داشته است، برای ديگران، اينهمه کشته و معلول و فراری به جا گذاشته است؟!
خانم ها! آقايان!
فرض بفرمائيد که حالا، بعد از همان انقلاب بالا است و ما که به دلايل مختلفی، مخالف آن انقلاب هستيم، با همديگر درون همين سالن جمع شده ايم که ناگهان، در سالن بازمی شود و تعدادی از انقلابيون وارد می شوند وتفنگ هايشان را به سوی ما می گيرند ومی گويند که يالله! فورا جواب بدهيد ببينيم اينجا چه می کنيد؟! آيا طرفدار انقلاب هستيد يا ضد انقلاب؟! يکی از ما که خيلی زرنگ است، می دود جلو و می گويد که نخير، قربان! ما ضد انقلاب نيستيم، بلکه طرفدارانقلاب هستيم ودر اينجا دور هم جمع شده بوديم که ببينيم چه خدمتی می توانيم برای انقلاب انجام دهيم. انقلابيون همه ی ما را از زير نظر می گذرانند و بعد، يکی از آنها جلو می آيد و می گويد: البته ما می دانيم که همه ی شما، ضد انقلاب هستيد ولی چون حالا از ضد انقلاب بودن خودتان پشيمان شده ايد، شما را می بخشيم، به شرط آنکه واقعا به دامن انقلاب بازگرديد و از صميم قلب، به آن خدمت کنيد. آنوقت، ما ضد انقلاب ها، به آنها می گوئيم چشم و به سر کارهايمان بر می گرديم و ظاهرا قول می دهيم که به انقلاب خدمت کنيم. خوب! حالا می شود که ما را محاکمه کنند که چرا زندگی را بر مردن ترجيح داده ايم و با دروغ گفتن و تظاهر کردن به سر کارهايمان بازگشته ايم؟!
خانم ها! آقايان!
فرض بفرمائيد، پس از بازگشتن به سر کارهايمان، موفق بشويم که با دروغ و تظاهر و فرصت طلبی و سازشکاری و هزاران دودوزه بازی و پدرسوختگی و بدبختی و بيچارگی ديگر، در لباس طرفداران اتقلاب درآئيم وبه درون ستون های انقلاب، نفوذ کنيم و تا آنجائی که می توانيم با خوردن " هم از توبره و هم از آخور"، از مواهب انقلاب استفاده کنيم و بعد که خوب، خونش را مکيديم و برای سرنگون شدن آماده اش کرديم، ويرانی نهائی اش را، با انعکاس گسترده در وسايل ارتباط جمعی داخل و خارج، به مزايده بگذاريم و بعد هم وارد عمل شويم و چون پيروز شديم، پرچم انقلاب خودمان را به جای پرچم انقلاب آنها به اهتزاز در آوريم، آيا درست است که پس از پيروزی انقلاب مان، ما را به دادگاه بکشانند و بپرسند که چرا برای پيروز شدنتان، دروغ گفته ايد و تظاهر کرده ايد و اينهمه کشته و معلول و آواره به جا گذاشته ايد؟!
خانم ها! آقايان!
پاسخ "تمدن دينی" شما را، به سؤالات بالا، می گذارم بر عهده ی خودتان، اما پاسخ " تمدن غيردينی"، به سؤالات بالا، به استناد به يافته های علمی بشر- تااکنون- "نه" است!
(چرا؟!).
چون علم می گويد که زندگی، در اثر يک انفجار آغازين، از درون عقده ای که " هنوز هم نمی دانيم چه"، برون افکنده شده است!
چون علم می گويد که " ذره ای " از بی نهايت ذرات آن عقده، شده است همين ذره عقده ای که ما، آن را منظومه ی شمسی می ناميم!
چون علم می گويد که ذره ای از بی نهايت ذرات همين منظومه ی شمسی عقده ای، شده است همين ذره عقده ای که ما، آن را زمين می ناميم!
چون علم می گويد که اين زمين عقده ای، در دايره ی عقده مند خودش، چرخيده است و غريده است و خروشيده است و گرديده است و گرييده است و گريه هايش، بخارشده است و بخار، ابر و ابر، باريده است بر خودش، بر جوی ها و جوی بارها و رودها و در ياها و اقيانوس هايش تا به مرور، عقده ی رعد و عقده ی برق و عقده ی نور خورشيد و...... ....آرام آرام، در طی مليون ها سال، شده اند چيزی که ما، آن را "وجود آلی" می ناميم!
چون علم می گويد که آن وجود آلی، پس از گذشتن مليون ها سال جفتک و پشتک زدن های فرصت طلبانه وگذشتن ازحلقه های مفقوده ی بی شمار تکاملی، به موجودی رسيده است که ما، آن را ميمون زرنگ ناميده ايم!
چون علم می گويد که بعد ازمليون ها سال ديگر، نوعی از همان ميمون های زرنگ که دمش بر اثر گير کردن در تله های مختلف تکاملی، کوتاه و کوتاه تر شده است و کمرش، راست و راست تر، با فرصت طلبی و سازشکاری، خودش را به چنان درجه ای از تکامل ميمونی رسانده است که از طرف همنوعانش به زرنگ ترين ميمون مشهور شده است!
چون علم می گويد که همان زرنگی و فرصت طلبی و سازشکاری ميمون زرنگ، باعث شده است که او درتنازع برای بقاء و انتخاب اصلح و تبديل شدن به اين " وجود عالی" که وجود بنده و حضرت " عالی" و ديگران باشد، پيروز شود!