۱۳۸۷ تیر ۱۳, پنجشنبه

محمد"ص" ، زيبا بود، به پندار و به گفتار و به کردار

شخصيات: بر وزن "شطحيات" 44

... و چون، خداوند مهربان، محمد امين"ص"، را برای تصفيه و تزکيه ی " پندار و گفتار و کردار نيک " اهورائی و موسائيان" و " عيسائيان" آلوده به خرافات تاريخ و جغرافيای "ماده" ،و بر طرف کردن کينه توزی های ميان آن ها، در جزيرت العرب، از عالم "روح" به عالم "ماده" نازل کرد، همان تفکر"خود" مدار، وقت را غنيمت شمرده و با هدف پس راندن متوليان خانه ی کعبه و به دست گرفتن رياست آن و از ميان برداشتن " موسائيان و عيسائيان"، در حلقه ی پيروان محمد امين "ص" نفوذ کرد و باز، چون با همه ی سعی و کوششی که به کاربرد، موفق به "مادی" کردن اهداف "روحانی" او نشد، رو به جانب دشمنان او آورد:

يکم: دشمنانی همچون حسودان و عقده به دل گرفتگان از محمد"ص". چرا که محمد زيبا بود. خوش صدا بود. نيک پندار و نيک گفتار و نيک کردار بود. و از همه مهمتر، مورد توجه زن ها بود. يتيم بود و از خانواده ی فقيری آمده بود، اما به مرور، چوپانی شده بود امين و تاجری موفق که با زنی ثروتمند ازدواج کرده بود که واله و شيدای او بود.

دوم: دشمنانی همچون مطربان، دلقکان، شراب خواران، قمار بازان، تن فروشان زن و مرد؛ روسپيان، فاحشه گان، امردان، مخنثان، قوادان و جاکشان و ...، چرا که محمد"ص"، پيروان خود را از نزديک شدن به چنان اعمالی و عمل پيشگانی ممنوع کرده بود.

سوم : دشمنانی همچون"ماعران، هنربندان و نبی سندگان"- با شاعر، هنرمند و نويسنده ی واقعی اشتباه نشوند!- چرا که محمد"ص" ، اگرچه شاعر و داستانسرا نبود، اما در سخنانش، عصاره چنان شعر و تخيلی نهفته بود که هيچ شاعر و داستانسرائی، توانائی هم آوردی با او را نداشت.

چهارم : دشمنانی همچون برده داران و برده فروشان و .....، چرا که محمد "ص" دشمن بردگی، برده داری و برده فروشی بود.

پنجم: دشمنانی همچون "بنی اميه- متوليان خانه ی کعبه"، اشراف قريش، تجار: چرا که شعار " لا اله الا الله " محمد"ص" ، نابود کننده ی بت هائی بود که هر سال، پرستندگان آن بت ها، از مسافت های دور و نزديک برای زيارت بت هايشان، به خانه ی کعبه می آمدند و آمدن آنها، رونق بازار تاجران بود و زراندوزی متوليان و اشراف قريش.

ششم: دشمنانی همچون "زرتشتيان، موسائيان و عيسائيان"- منظور، زرتشتيان و موسائيان و عيسائيان واقعی نيستند!- بلکه ، منظور به کسانی است که به تاريخ و جغرافيای "ماده" آلوده شده بودند واز ترس از دست دادن مقام و منصب های خود ساخته، گوش و چشم و هوش، بر شعار " لا اله الاالله" پيامبری بسته بودند که اهور مزدای بزرگ، خبر آمدن او را در کتاب های آسمانی قبل از او- اوستا، تورات و انجيل- داده بود.

و بدين طريق، آن تفکر"خود" مدار، توانست در آشکار و پنهان، با پچپچه های اهريمنی خود، چنان ترس از به قدرت رسيدن محمد امين"ص" را در دل دشمنان او بکارد که برای چند روزی هم که شده بود اختلافات قومی و قبيله ای و دينی، صنفی و طبقاتی و اخلاقی فی مابين خودشان را به کناری بگذارند و برای از سرراه برداشتن دشمن مشترکشان محمد"ص"، چاره ای بينديشند. جلسه مشترک، آغاز شد و هر کسی سخنی می گفت در حقانيت خودش، قبيله اش، باورش و کسب کارش و شعار به ناحق "لا اله الا الله" ی که محمد و....

در همين لحظه، يکی از ميان آنها، با فرياد ، ديگران را به سکوت دعوت کرد و سپس گفت: ( آيا در ميان شما، کسی هست که به من بگويد منظور محمد از " لاالله الاالله!"ی که می گويد، چيست؟!).

ديگری گفت: ( منظورش اين است که به غير از "الله"، خدای ديگری وجود ندارد!).

يکی گفت: (و با همين حرفش، بين زائران مکه اختلاف انداخته است و از همين حالا، ميان طرفداران "الله" که برای ديدن و زيارتش به کعبه می آيند، اين پچپچه درگرفته است که محمد راست می گويد و وقتش شده است که فقط "الله" را که خدای بزرگ و خدای خدايان است، درخانه ی کعبه نگهدارند و ديگر خدايان را ، از آنجا بيرون بريزند!).

ديگری گفت: ( ولی، منظور محمد از "الله"، آن " الله" ما نيست! "الله" ما، درون خانه ی کعبه است و می توانيم آن را ببينيم و لمسش کنيم و برداريم و اينجا و آنجا بگذاريمش، اما "الله" محمد، "الله"ی است نا ديدنی و لمس ناکردنی که در همه جا هست!).

يکی گفت: ( به نظر من، محمد با اين حرف هايش، ما را و خدايان ما را دست انداخته است. و اين کار، کار سران بنی هاشم است و همه ی اين دعواها هم، به خاطر چنگ اندازی بر توليت خانه ی کعبه است که از دستشان بيرون آورده ايم!).

ديگری گفت: ( نکند نقشه ی بنی هاشم اين باشد که تا ما، خدايانمان را از کعبه بيرون بياوريم، فورن بروند و آن خدای ناديدنی و لمس ناکردنی محمد را بياورند و به جای خداطان ما بگذارند!).

يکی گفت:( ياوه نگو! "لا الله الا الله" محمد، برای بنی اميه، همانقدر گران تمام شده است که برای بنی هاشم! شما توليت خانه ی کعبه را در اختيار داريد و ما، تجارت مکه را! از آن گذشته، چرا از دسيسه های " ايرانيان" غافل مانده ايد؟! مگر نه آنکه "اهورا مزدای" آنها هم ، مثل "الله" محمد، ناديدنی و لمس ناکردنی است؟!).

ديگری گفت: ( اما، من خودم با چشم های خودم ديدم و با گوش های خودم شنيدم که محمد، داد و ستد با روميان را، بر داد و ستد با ايرانيان ترجيح می داد!).

يکی گفت: (پس به اين طريق، "موسائيان" و "عيسائيان" هم، بايد در پشت صحنه ی پيامبری محمد نقشی داشته باشند، چون، "الله" آنها هم ، مثل "الله" محمد، ناديدنی و لمس ناکردنی است!).

ديگری با عصبانيت گفت: ( ما، در اينجا به اين دليل اجتماع نکرده ايم که سر از راز ادعای پيامبری محمد در آوريم! ما، در اينجا، اجتماع کرده ايم تا برای اين مشکل و مانعی که بر سر راه منافع همه ی ما است، چاره ای بينديشيم و ......).

يکی گفت: ( چاره اش، کشتن محمد است).

ديگری گفت: ( بسيار خوب! می کشيمش! اما چگونه؟!).

يکی گفت: ( بهترين راهش، اين است که از هر قبيله ای، يک نفر، انتخاب بشود، آنوقت دسته جمعی، با شمشيری آخته، در تاريکی شب، وقتی که محمد در خواب است، بر او حمله ور شوند و ضربه ای بر او وارد بياورند تا هم امکان کشته شدنش، صد در صد شود و هم مسئوليت مرگ او بر دوش همه ی قبايل قريش بيفتد که اگر قبيله ی بنی هاشم، خواست از در انتقام در آيد، در آنصورت با همه ی قبايل قريش، طرف باشد، نه با يک قبيله!).

و به اين طريق، آن تفکر "خود" مدار توانست گروهی متشکل از همه ی قبايلی که نمايندگانشان، در آن جلسه شرکت داشتند، تشکيل دهد و درنيمه ی شب يکی از همان شب هاهم، بر طبق نقشه ای از پيش تعيين شده، در گوشه ای، پشت خانه ی محمد امين" ص" کمين کنند، اما وقتی که به خوابگاه محمد"ص" هجوم بردند، با کمال تعجب، به جای محمد"ص"، با علی"ع" رو در رو شدند که از بستر محمد برخاست و با شمشير آخته در برابر آنها ايستاد!

ادامه، در هفته ی آينده......