۱۳۸۷ آذر ۱۱, دوشنبه

شخصيات: بروزن " شطحيات" 47

( پسرم، برزويه! مگرنه در اين لحظه، به نگاهبانی آتش مقدس نشسته ای، پس چرا پلک برهم گذاشته ای! خوابی؟!).
( نه پدر! خواب نيستم. در انديشه ام).
( در انديشه ی چه هستی پسرم؟).
( درانديشه ی " الله ، محمد، علی، فاطمه، حسن ، حسين و... ").
( اين واژگان بيگانه، به گمان، واژگانی " تاز"ی می نمايند! چنين است پسرم؟!).
( آری، پدر).
( معنايشان چيست؟!).
( معنايشان را نميدانم. آنها را درخواب ديده ام).
( درچه شکلی از اشکال؟).
( به شکل آتش، آسمان، خورشيد، زمين، ماه ...).
( اين ها که ايزدان خود ما هستند!).
( اما در خواب من، انگار که ايزدان تازيان بودند و نام های ديگری داشتند. نام ايزد آسمان، " الله" بود. نام ايزد خورشيد، "محمد" بود. نام ايزد زمين، "فاطمه" بود. نام ايزد ماه....).
( خاموش!).
( چرا خاموش؟!).
( گفتم خاموش!).
(سبب پرخاشتان را نمی فهمم پدر!).
( نام ايزدان پاک ايرانی را، آلوده ی واژه های تازيان بت پرست می کنی، آنگاه از من می پرسی که سبب پرخاشم چيست؟!).
( گفتم که خواب ديده ام! از آن گذشته، چرا نبايد تازيان، ايزدان ما را، ايزدان خود بدانند و آنها را به زبان تازی، همانی بنامند که دوست می دارند؟!).
( آخر، تازيانی که شاخه ی خرما را از درخت می کنند و ايزد خود می نامند و چون گرسنه می شوند، آن را می خورند؟! و يا سوسمار را شکار می کنند و خدای خود می نامند و چون گرسنه می شوند...).
( ايزدی سزاوار پرستش است که منشأ خير و برکت باشد. خرما و سوسمار، برای آنها ايزدانی سزاوارستايش اند، چون گرسنگی شان را فرو می نشاند و ما، آتش و خورشيد را پرستش میکنم، چون، روشنی زا و وگرما بخش اند!).
(خاموش! ما، آتش پرست و خورشيد پرست نيستيم! آتش پرستی و خورشيد پرستی، صفتی است که "انيرانيان" از سردشمنی به ما ايرانيان، نسبت می دهند!).
(و شما هم همان نسبت را از سر دشمنی، به تازيان می دهيد!).
(بحث و جدل فرزند با پدر؟! برزويه! بترس از اهورا مزدا و روز داوری، به هنگام گذشتن از "پل چينواد". بترس!).
( پوزش می طلبم پدر. قصدم بحث و جدل با شما نبود. باشد که اهورا مزدای بزرگ، مرا ببخشايد و "پل چينواد" را در روز داوری، برايم فراخ گرداند!).
( آمين).
( انديشه ام رو به تيرگی گذاشته است. نياز به هوای آزاد دارم. رخصت می دهيد که برای چند روزی، آتشکده را ترک کنم و نگاهبانی از آتش مقدس را به شخص ديگری واگذار کنم؟).
( آنچه انديشه ی تورا تيره می کند، ماندن در آتشکده نيست. تيرگی انديشه ی تو، از دوستی و نشست و برخاست کردن با دگرانديشان است. البته، از نشست و برخاست کردنت با " مانويان، مزدکيان، موسائيان و عيسائيان" با خبر شده بودم، اما امروز، دانستم که دراين بی پروائی کردن ها تا بدانجا پيش رفته ای که با "تازيان" هم، نشست و برخاست می کنی!).
( پدران آنها هم، فرزندانشان را از دوستی و نشست و برخاست کردن با من، باز می دارند! ".
(چرا؟!).
( چون، زرتشتی هستم. و زرتشتی از ديد آنها، يعنی دگرانديشی. يعنی کافری!).
( پس اعتراف می کنی!).
( به چه؟).
(به دوستی و نشست و برخاست کردن با کافران!).
( من تا به حال، چيزی را از شما پنهان نکرده ام که حالا به آن اعتراف کنم!).
( اما، به من نگفته بودی!).
(ازمن نپرسيده بوديد! ).
( بسيار خوب! حالا از تو می پرسم. آيا حقيقت دارد که تو با مانويان، مزدکيان، موسائيان و عيسائيان، تازيان و ديگر کافران، طرح دوستی درافکنده ای و نشست و برخاست می کنی؟!).
ادامه، در هفته ی آينده.......