۱۳۸۶ شهریور ۹, جمعه

شخصيات 3


سومين شخصيات: "بر وزن شطحيات"


من،

به عنوان يک ايرانی مسلمان زاده،

نسبت به کشت و کشتارهائی که در کشورم،

بنام دفاع از اسلام و ايران انجام شده است و می شود،

بخصوص نسبت به کشتار تابستان سال 1367،

احساس شرم می کنم.

سيروس" قاسم" سيف

- - - - - - - -- - -

( ديانت و مليت:

سيروس جان، من هم دو کلمه بگويم در باب آنکه نوشته بودی در خانواده ی مسلمان به دنيا آمده ای، پس مسلمان هستی.... و ايرانی...هستی چون در ايران به دنيا آمده ای. من ديانت و مليت را مثل نرم افزارهائی می بينم که وقتی کامپيوتر جديد ميخری، با آن ميايند. اگر بعد از مدتی ببينيم که بدردمان نمی خورند و با کارهای ما سازگار نيستند، از آنها استفاده نمی کنيم و چيزهای ديگرجايش در کامپيوتر می گذاريم که به کارمان بيايد. گاهی از سر تنبلی يا عدم دسترسی به نرم افزار ديگر و يا عدم دانش کافی که چيزهای ديگری هم هست که می شود به کاربرد، سعی می کنيم که خودمان را به همان برنامه ای که داريم محدود کنيم و يکطوری با هاش بسازيم و در واقع خودمان را با آن تطبيق دهيم. مثل مسلمانی پدر من. اصلن خوشش نمی آمد و برای دين داری ساخته نشده بود، اما همينطور من باب خالی نبودن عريضه، هر از گاهی، مثلا در مراسم ختم، يک ژست مسلمانی هم به خودش می گرفت.

مليت هم همان است. وقتی در ايران بدنيا می آييم، خوب معلو است که ايرانی هستيم، تا آن زمانی که خودمان آن را نقض کرده و به مليت ديگری درآييم. مثل ما که در اينجا به سر ملکه قسممان داده اند و وکيل هم قسممان را شش جور مهر زده. خوشبختانه به برکت دموکراسی در اينجا می شود دو مليتی ماند. که در نتيجه من خود را ايرانی انگليسی می دانم و البته اينها همه چيزهائی هستند که آدمی زاد فقط هر ازگاهی به آن فکر می کند.

قلمت مستدام. نوشين).

چند روز پس از بهروز کردن سومين شماره ی وبلاگم، از نوشين عزيز، ايميلی دريافت کردم که نوشته بود:" سيروس جان. خسته نباشی. برايت در وبلاگم يک يادداشت کوتاه گذاشتم". من معمولن، يک بار در هفته، به وبسايد و وبلاگ های فارسی، از جمله وبلاگ همين نوشين عزيز سر می زنم. آن هفته را متاسفانه نتوانسته بودم. با دريافت ايميل از طرف او، به وبلاگش مراجعه کردم. آن مطلب کوتاه، همين مطلبی است که در بالا ی اين سطور آمد و شما خوانندگان عزيزهم، آن را ملا حظه فرموديد.

خواندن يادداشت نوشين عزيزرا که به پايان رساندم، متوجه شدم که انگار منظور مرا از طرح سؤال "دين و مليت"ی که در وبلاگ قبلی، مطرح کرده بودم، در نيافته است. حالا، اشکال، چه از نوشته ی من باشد و چه از " خوانش" نوشين، ای کاش که نوشين عزيز همه ی مطلب مرا که زياد هم طولانی نبود، در وبلاگش می آورد- مثل همين کاری که من کرده ام- و يا آدرس وبلاگ مرا می نوشت که خود خوانندگان، برای خواندن همه ی مطلب، اگر خواستند به آنجا مراجعه کنند و يا اقلن، همان چند جمله ای را که از مطلب آورده است، نقل به معنا نمی کرد و عين خود جملات را می آورد. چون با جملاتی که آورده است، صورت مسدله عوض شده است و احتمالن، نظر ی که داده است، بر اساس معنای جمله ای است که خودش با تکيه بر حافظه اش نقل کرده است، نه بر اساس معنای جمله ای که در متن نوشته ی من بوده است.

نوشين عزيز نوشته است که: ( سيروس جان، ….نوشته بودی که در خانواده ی مسلمان به دنيا آمده ای، پس مسلمان هستی…).

ولی جمله ای که من – سيروس- در وبلاگم نوشته ام، با جمله ای که نوشين عزيز، در وبلاگش نوشته است، تفاوت دارد. جمله ی من، اين بوده است: ( … من مسلمان هستم، چون در خانواده ای مسلمان پای به اين دنيا گذاشته ام…).

صحبت بر سر تفاوت معنای ميان" به دنيا آمدن" و " پای به اين دنيا گذاشتن" نيست که البته از نظر ادبی و جنس تصوير متصور شده در تخيل خواننده ی صاحب خيال، متفاوت است، اما در اينجا، صحبت من بر سر تفاوت معنای واژه ی " پس" است که در جمله ی نوشين عزيز آمده است و معنای واژه ی " چون"، در جمله ی سيروس. و درست مثل اين شده است که بلاتشبيه، جمله ی حضرت دکارت عليه السلام را که می فرمايد: ( می انديشم، پس هستم) من، با تکيه بر حافظه، بگويم که : ( می انديشم، چون هستم!).

به اين طريق، توجه نکردن به تفاوت معنائی ميان "چون" و " پس"، باعث نديدن منظوری شده است که من از طرح پديده هائی مانند دين و مليت داشته ام و نديدن آن منظور، باعث شده است که نوشين عزيز ، پديده های پيچيده ای چون دين و مليت - که در طول تاريخ و هم اکنون هم، از آزاد شدن انرژی های نهفته در آن ها، جهان هائی ساخته و جهان هائی ويران شده و می شود- را، به چنان درجه ای ساده کند که برای او، حکم نرم افزارهائی را پيدا کنند که به همراه کامپيوتر جديدش بيايند و اگر به دردش نخوردند، دورشان بريزد و........، در حالی که اگر می خواستم منظور خودم را از طرح دين و مليت، به همان مثال کامپيوتری نوشين عزيز ترجمه کنم، می نوشتم که : ( من، انسان را مثل کامپيوتری می بينم که در کودکی- اگر نگويم پيش از تولد!- بی آنکه اراده ای در انتخاب زبان و ديانت و مليت و...... داشته باشد، برای پذيرش زبان و مليت و ديانت و.....، به وسيله خانواده، برنامه ريزی می شود که....."بعد ها، با اراده ای آهنين، بنام دفاع از کيان دين و مليت و زبان و...... بکشد و کشته شود!

نوشين عزيز،خودت وقلمت، شاد و سالم و پايدار باشيد.