۱۳۸۷ تیر ۲۰, پنجشنبه

از حمله ی آمريکا و اسرائيل به ايران، حدود سی سال است که می گذرد. فکر نمی کنيد که ديگر وقت صلح و آشتی فرا رسيده باشد

شخصيات : بر وزن " شطحيات" 45

و... به اين طريق، گروهی متشکل از همه ی قبايلی که نمايندگانشان، در آن جلسه شرکت داشتند، تشکيل شد و درنيمه ی شب يکی از همان شب هاهم، بر طبق نقشه ای از پيش تعيين شده، در گوشه ای، پشت خانه ی محمد امين" ص" کمين کردند، اما وقتی به خوابگاه محمد هجوم بردند، با کمال تعجب، به جای محمد"ص"، با علی"ع" رو در رو شدند که از بستر برخاست و با شمشيری آخته در برابر آنها ايستاد!

( آهای! خود مداران! اهريمنان پيچيده در تاريکی! به خدای محمد قسم که اگر يک پای، پيشتر بگذاريد...).

( ما را با تو، کاری نيست، پسر ابوطالب! به دنبال محمد آمده ايم! کجاست؟!).

( اينجا است. درون سينه ام. می خواهيد که دست بر او پيدا کنيد؟! پا پيش بگذاريد و سينه ام را بشکافيد و گرنه، تا هنوز با اين شمشير، بی سر و دست و پايتان نکرده ام، پای از حريم خانه ی پيامبر خدا بيرون بگذاريد و گورتان را گم کنيد!).

در همان لحظه ای که در"مکه"، بی سرو پايان خود مدار پيچيده در تاريکی، حيران و خشمگين و خودخوران، پای از خانه ی پيامبرخدا بيرون می گذارند، در "يثرب که بعدها، مدينه نام خواهد گرفت"، برزويه برده ای ايرانی الاصل- ، دارد خواب ميترای مهربان" ايزد خرد، آتش، نور و باران " را می بيند که با داسی و نيزه ای و تير و کمان و خنجر و فلاخنی، برگردونه ای از طلا و اسب هائی سپيد، سوار است و چون از آسمان به زير می آيد و پای از گردونه بر زمين می گذارد، " فر کيانی" در هيئت قوچی بزرگ، از سوئی و "مردی سبز پوش" با شمشيری "دوشاخه" دردست راست و "لوحی زمردين" ، در دست چپ، از سوئی ديگر، ظاهر می شوند. ميترای بزرگ و مهربان، در ميانه می ايستد و دست های خود را از دو سو، بازمی کند تا "قوچ" و "مرد" به او برسند و چون می رسند، دست های ميترای بزرگ و مهربان، مبدل به بال می شوند و ناگهان، برقی عظيم می درخشد و در پرتو درخشش آن برق عظيم، ميترای بزرگ مهربان، مبدل به "عقابی" می شود "دو سر". و چون "عقاب دوسر"، " قوچ- فر کيانی" و "مرد سبز پوش" را، در چنگال های خود می گيرد و پروازکنان بالا می رود، بازهم برقی عظيم می درخشد و در پرتو آن برق عظيم، "قصر مدائن" آشکار می شود و صدائی از دوردست ها که فرياد می زند:" برخيز سلمان! برخيز، ای دوست وفاکنندگان به عهد و دشمن عهد شکنان و دروغ گويان. برخيز!" . برزويه، فرياد کنان، از خواب بر می جهد!

( آيا اين برزويه ی ايران الاصل، همان سلمان پارسی مشهور نيست که...).

ادامه، در هفته ی آينده.......

توضيح:

برای اطلاع بيشتر در مورد" عقاب دوسر"، می توانيد به لينک رمان" کدام عشق آباد" ی که از همين قلم و درهمين وبلاگ موجود است، مراجعه کنيد.