۱۳۸۷ اسفند ۴, یکشنبه

ادبيات دموکراتيک، ادبياتی است معقول، منصف و متعادل

"شرم" واژه ای فرودست و پيشامدرن!

قرم!
قرم!
قرمداغ!
غرش طبل ها را نمی شنوند، انگار!
قرم!
قرم!
قرمباغ!
ديروز،
در نقاب دوست،
پای بر گرده ی ما فرودستان گذاشتند و بالا رفتند.
امروز،
جای خوش کرده در آغوش فرادستان،
باد درغب غب انداخته ومی گويند:" آری. ما سروران جهان، بايد به راه بياوريم، اين فرودستان، اين وحشيان را!".
قرم!
قرم!
قرمداغ و قرمباغ و...
فرياد می زنم و می گويم: " آهای! آهای! شرمتان باد!".
قهقهه می زنند و می گويند:" شرم، واژه ای است فرودست! پيشامدرن! فرادستان را چه کار به کار شرم!"
راست می گويند، انگار!
شرم، واژه ای است انسانی
ماشين که شرم نمی شناسد،
می شناسد؟!
قرم!
قرم!
قرمداغ و قرمباغ و قرم...